خدا
اینجا خاطراتـــــــه که ماندگار میشه
تاریخ : 21 / 9 / 1391
نویسنده : (مرضیه خانوم

خدایا ....

دلم می خواهد شرطی بین خودمان بگذاریم !

شرطمان این باشد :
که من دعا کنم ؛ و تو از بین آنها انتخاب کنی ،
هر کدامشان را که به دردم می خورد مستجاب کنی !
و هر کدامشان را که فکرمیکنی به صلاحم نیست ،
کنارش بگذاری ... !!!

 

میگن خدا همین وراست تو ذهن خواب من وتو

یه جایی که تا برسی میگن که دیره و برو

میگن اگه صداش کنی به قلب تو سر میزنه

چقد صدات کنم خدا بیا که پایان منه

تو گریه ستاره ها سر رو جاده ها میزارم

نمیاد صدای پاهات رو به آسمون میبارم

من نشستم بعد پایان تو بیا منو شروع کن

شمعی تنها رو به بادم تو غروب من طلوع کن

پنجره امیدم و رو به خدا باز میکنم اونم منو نمیبینه

گریه رو آغاز میکنم تو التهاب گمشدن کسی به یاد من نبود

دنبال ردپای تو منو به انتها رسوند افتادم از چشم خدا

شکسته بال لحظه هام تکیه کرده غم دنیا رو دل خسته تنهام

منم اونکه مونده پاییز زیر بارون جدایی تو منو ببخش نبارم

جز تو هیچ کسی ندارم خدایی

 




|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب